این که هر وقت زیر بار حادثههای دنیای خودم یا دنیای همه، کمر خم میکنم، به یادم میآوری یک نفر درونم هست که از رگ گردن به من نزدیکتر است و برای عبور از سختیها و اضطرابها، کافی است همه دلم را به او بسپارم، یعنی خود خود خوشبختی... خود خود آرامش...
چقدر خوبه که تو هستی
چقدر خوبه تو رو دارم